موفقیت در زندگی

مقالات جالب و بروز راجع به موفقیت در تمام ارکان زندگی

موفقیت در زندگی

مقالات جالب و بروز راجع به موفقیت در تمام ارکان زندگی

چگونه شادی بخریم؟

سخنرانی مایکل نورتن در TED

امروز می‌خواهم درباره‌ی پول و شادی صحبت کنم، دو موضوعی که بسیاری از ما وقت زیادی را صرف فکر کردن در موردشان می‌کنیم، این‌که چگونه بدست‌شان بیاوریم یا چگونه بیشترشان کنیم. این عبارت را در تعلیمات مذهبی و کتاب‌های آموزنده بسیار شنیده‌ایم  که پول نمی‌تواند شادی را بخرد. اما امروز می‌خواهم نشان دهم که این باور، اشتباه است. من در مدرسه تجارت هستم. اغلب ما چنین تلقی اشتباهی داریم، زیرا در واقع پول را درست خرج نمی‌کنیم. اگر این به جای این‌که پول را به روشی که معمولاً خرج می‌کنیم، به روشی بهتر مصرف نماییم، ممکن است نتایج متفاوتی بگیریم. قبل از این‌که به شما راهی را بگویم که می‌توانیم پول را صرف بدست آوردن شادی نماییم، اجازه دهید به راه‌هایی بیاندیشیم که معمولاً پول را صرف می‌کنیم، ولی برای‌مان شادی‌ای به همراه ندارد.
 CNN، مدتی پیش مقاله جالبی درباره‌ی این‌که برای آن دسته از افراد که برنده لاتاری می‌شوند چه اتفاقی می‌افتد، منتشر کرد. مردم گمان می‌کنند که اگر برنده‌ی لاتاری شوند، زندگی‌شان فوق‌العاده خواهد شد. این مقاله اتفاقاً به موضوعی عکس پرداخت، که چنین بُردی چگونه زندگی برندگان را ویران می‌سازد. چیزی که برای برندگان لاتاری اتفاق می‌افتد، آن است که آن‌ها تمام پول‌ها را خرج می‌کنند و بدهکار می‌شوند. سپس همه‌ی دوستان و افراد زندگی‌شان، آن‌ها را بخاطر پول ترک می‌کنند. در حقیقت این برد، روابط اجتماعی‌شان را هم ویران می‌سازد. برندگان به سمتی می‌روند که بدهی بیشتر و ارتباطات دوستانه‌ی بدتری در قیاس با قبل از برد لاتاری خواهند داشت.

 چیزی که در مورد این مقاله جالب است، می‌تواند نظرات خوانندگان درباره‌ی این مقاله باشد. به جای این‌که خوانندگان در این باره بگویند که چگونه این نوشته کمک کرد تا درک کنند پول، باعث خوشبختی‌شان نمی‌شود، همه فوراً شروع کردند به گفتن: «می‌دانی اگر من در لاتاری برنده می‌شدم ،چه‌کار می‌کردم؟» و در مورد کاری می‌خواستند با این فرض محال بکنند، خیال‌بافی می‌کردند. نمونه‌ای از نظرات واقعاً جالب‌توجه بودند. یک نفر نوشت: «وقتی که من برنده شدم، قصد دارم کوه کوچک خودم را بخرم و خانه‌ای کوچک بالای آن داشته باشم.» فردی دیگر نوشت: «من یک وان حمام را پر از پول می‌کنم، وارد آن می‌شوم ، یک سیگار فوق‌العاده می‌کشم و از لیوان نوشیدنی‌ام  جرعه جرعه می‌نوشم.» این قسمت‌ش حتی بدتر است: «بعد یک عکس می‌گیرم و چند دوجین از آن را چاپ می‌کنم. هرکس که بخواهد از من اخاذی کند، تنها یک نسخه از عکس را دریافت خواهد کرد، نه حتی یک سکه را!» این نشان می‌دهد که وقتی افراد  چنین پولی را بدست می‌آورند، ، به نوعی ضداجتماعی می‌شوند.
معمولاً  پول ما را بسیار خودخواه می‌کند و باعث می‌شود تنها به‌خاطر خودمان، کارهایی انجام دهیم. شاید دلیل این‌که پول ما را خوشحال و شاد نمی‌کند، این حقیقت است که ما همواره در مسیر اشتباه آن را خرج می‌کنیم. ما در مؤسسه‌مان فکر کردیم که چه اتفاقی می‌افتاد اگر مردم را طوری تربیت می‌کردیم که پول‌شان را بیشتر خرج دیگران می‌کردند؟! به‌جای این‌که با پولمان مبدل به موجودی ضداجتماعی شویم، چه اتفاقی می‌افتاد اگر همین پول، ما را بیشتر دوست‌دار اجتماع می‌کرد؟ بیاییم افراد معمولی را در نظر بگیریم که کار همیشگی را انجام می‌دهند و پول‌شان را برای خودشان خرج کنند، و بعد مردمی را در نظر بگیریم که که پول‌شان را به دیگران می‌دهند،و خوشحالی دو طرف را اندازه‌گیری کنیم و ببینیم کدام‌یک واقعا خوشحال‌تر می‌شوند.

اولین روشی که امتحان کردیم، این بود که یک روز صبح روز صبح در شهر ونکوور، بیرون محوطه‌ی دانشگاه بریتیش کلمبیا رفتیم و به مردم گفیتم: «مایلید در یک آزمایش شرکت کنید؟» و آن‌ها اظهار تمایل نمودیند. از آن‌ها پرسیدم که چقدر خوشحالند و سپس یک پاک نامه به آن‌ها دادیم. درون یکی از پاکت‌ها یادداشتی بود مبنی بر این‌که: «تا ساعت ۵ بعد از ظهر امروز، این پول را خرج خودت کن.» سپس ما برای‌شان مثال‌هایی زدیم که چگونه می‌توانند این پول را خرج کنند. آن روز صبح، افراد دیگر  برگه‌ی کاغذی گرفتند که روی‌ش نوشته‌بود: «تا ساعت ۵ بعد از ظهر امروز، این پول را برای فرد دیگری خرج کن.» عمراع کاغذ، پاکتی بود که داخل آن، مقداری پول گذاشته‌بودیم. ما مبالغ متغیری را در پاکت گذاشته‌بودیم. بعضی از افراد این برگه را با ۵ دلار پول دریافت کردند، و بعضی دیگر این کاغذ را با ۲۰ دلار پول تحویل گرفتند. با گذشت روز، آن‌ها هر کاری را که تمایل داشتند، انجام دادند. 

ما متوجه شدیم که در حقیقت آن‌ها پول را به شیوه‌ای که از آن‌ها خواسته بودیم، خرج کرده‌اند. شب با آن‌ها تماس گرفتیم و پرسیدیم پول را چگونه خرج کردند، و بابت آن، چقدر احساس خوشحالی می‌کنند؟ آن‌ها همگی دانشجویان کالج بودند، و بیشتر آن‌ها که قرار بود پول را برای خودشان خرج کنند، صرف چیزهایی مانند گوشواره و لوازم آرایش کرده‌بودند. خانمی گفت که برای خواهرزاده‌اش یک عروسک خریده‌است. بعضی پول را به بی‌خانمان‌ها دادند و بعضی هم از استارباکس قهوه خریدند.  اگر ۵ دلار به دانشجویان کالج بدهید، اولین چیزی که به ذهن‌شان خطور می‌کرد، رفتن به استارباکس بود و پول را تا اتمامش، در آن‌جا صرف می‌کردند. تفاوت‌ش در این بود که  بعضی از افراد قهوه را برای خودشان خریدند، اما افراد دیگر گفتند که قهوه را برای کسی دیگر خریده‌اند. آن‌چه که ما در انتهای روز، از تماس با این گروه متوجه شدیم، این بود که افرادی که پول را برای دیگران خرج کرده بودند، خوشحال‌تر بودند.

 برای افرادی که پول را برای خودشان خرج کرده بودند ، هیچ اتفاق خاصی نیافتاده بود. آن‌ها حتی کمی هم از روزهای قبل از آزمایش خوشحال‌تر نبودند و تأثیری در زندگی‌شان نگذاشته‌بود. چیز دیگری که ما فهمیدیم این بود که مقدار نقدیِ پول، اهمیت چندانی نداشت. شاید در کل گمان شود که  ۲۰ دلار بهتر از ۵ دلار خواهد بود. در حقیقت، مهم نیست که چقدر پول خرج میکنی. چیزی که واقعا اهمیت دارد این است که این پول را برای شخص دیگری صرف کردی، به جای این‌که برای خودت خرج کنی. ما این را بارها و بارها آزمودیم که وقتی پولی را به مردم می‌دهی که به جای صرف کردنش برای خودشان برای دیگران خرج کنند، آن‌ها خوشحال‌تر خواهند بود. البته، چنان‌که گفتم این افراد دانشجویان کالجی در کانادا بودند، نه نمایندگان بیشتر مردم جهان! این گروه نسبتا ثروتمند و مرفه  هستند.

در مرحله‌ی بعد می‌خواستیم ببینیم این در همه جای دنیا صادق است و یا این‌که فقط در کشورهای ثروتمند صدق می‌کند؟ بنابراین ما به اوگاندا رفتیم و آزمایشی کوچک انجام دادیم. به جای روش آزمونی که روی کانادایی‌ها انجم داده‌بودیم، این‌بار از اهالی اوگاندا پرسیدیم: «آخرین باری را که شما پول برای خودتان خرج کردید و یا برای افراد دیگر، نام ببرید؟ توصیف کنید که هر یک چقدر شما را خوشحال کرد؟» چیزی که ما از این مطالعه دانستیم، بسیار شگفت‌انگیز بود. سرشت انسانی، موضوعی عام است اما شرایط، روی این‌که با پولی که در اختیار دارید، چه می‌کنید مؤثر است و از روی این، می‌توان دانست که تفاوت‌های واقعی فرهنگی تا چه میزان وجود دارد. بطور مثال، فردی در اوگاندا می‌گوید: «من به دختری که عاشقشم تلفن زدم.»  مردی از کانادا اتفاقاً چیزی بسیار مشابه گفت: «نامزدم را برای شام بیرون بردم. به سینما رفتیم.» اما نگاه‌های کاملاً متفاوت هم وجود داشت. 

از خانمی در کانادا خواستیم درباره‌ی احساسش، زمانی که پولی را برای دیگری خرج کرده، بگوید. پاسخ داد: «من هدیه‌ای برای مادرم خریدم. تا مرکز خرید رانندگی کردم، هدیه خریدم و به مادرم دادم.» یک کار خوب! این بسیار پسندیده است که هدیه‌ای برای افراد آشنا بخرید. این را با پاسخ خانمی از اوگاندا مقایسه کنید. «در راهم یک دوست قدیمی را دیدم که پسرش به بیماری مالاریا مبتلا بود. آن‌ها هیچ پولی نداشتند، با پولی که به من داده شده‌بود، آن‌ها توانستند به کلینیک بروند.» مقدار پول، ۱۰ِ۰۰۰ دلار نبود بلکه این رقم روی پول محلی اوگاندا چاپ شده که به دلیل تورم، پول بسیار کمی است. 

اما انگیزه‌ای با تفاوت فراوان برای صرف کردنش مشاهده می‌کنیم. این پول صرف یک نیاز واقعی شده، برای درمان، که دقیقاً هدیه‌ای برای نجات زندگی است. در مقایسه با مورد خانمی که برای مادرش هدیه خریده بود، می‌بینیم که شیوه‌ی مشخصی که شما برای دیگران خرج می‌کنید اهمیتی ندارد، آن‌چه واقعاً به حساب می‌آید آن است که  شما این پول را برای خوشحالی خودتان خرج می‌کنید. بنابراین نیازی نیست کار فوق‌العاده ای با پول‌تان انجام دهید تا خودتان را خوشحال کنید. کارهای شما می‌تواند چیزهای کوچک و ناقابلی باشد که در عین حال، شما از انجام‌شان منفعتِ احساسی کسب می‌کنید.
تا این‌جا تنها دو کشور را بررسی کردیم. اما ما میخواستیم نگاهی گسترده‌تر به هر کشوری در جهان که امکان‌ش وجود داشت، بیاندازیم تا بدانیم رابطه‌ی بین پول و شادی چگونه است. اطلاعاتی از سازمان گالاپ کسب کردیم. در بیشتر نظرسنجی‌های سیاسی که به تازگی انجام شده، از مردم پرسیده‌اند: «آیا اخیراً پولی به سازمان خیریه‌ای داده‌اید؟» و همچنین از آن‌ها پرسیده شده «بطور کلی در زندگی‌شان چقدر احساس شادی می‌کنند؟» می‌توان بررسی نمود که چه رابطه‌ای بین این دو موضوع وجود دارد. آیا همبستگی مثبتی با هم دارند؟ یا این همبستگی، منفی است. در این نقشه، رنگ سبز یعنی همبستگی مثبت و رنگ قرمز یعنی همبستگی منفی. 

می‌توانید مشاهده کنید که در بیشتر کشورهای جهان، همبستگی مثبت دیده می‌شود. تقریباً در تمامی کشورهای جهان که مردم‌شان در این نظرسنجی شرکت کرده‌اند و به این دو پرسش پاسخ داده‌اند، می‌توان مشاهده نمود مردمی که به سازمان‌های خیریه پول می‌دهندٰ خوشحال‌تر از مردمی هستند که پولی صرف امور خیریه نمی‌نمایند. اما درباره‌ی آن کشور قرمز رنگ در نقشه‌ی جهان، که در مرکز  آفریقا وچود دارد، چرا چنین تفاوتی در نگاه با همسایه‌ی چنوبی‌اش، روآندا (که سبز رنگ است) وجود دارد؟ دلیل آن را نمی‌دانیم. تاین نقشه نشان می‌دهد که در بیشتر کشورهای جهان، صرف کردن پول برای دیگری مردم را به مراتب خوشحال‌تر از آن می‌کند که پول را برای خودتان پس‌انداز کنند.

اما  در مورد زندگی کاری چطور، جایی که بخش قابل‌توجهی از زندگی‌مان را در آن‌جا می‌گذرانیم و با افراد خانواده نیستیم.تصمیم گرفتیم شرکت نفوذ کنیم کار مشابهی را انجام دهیم. مثلاً یک تیم فروش در بلژیک را بررسی کردیم که بصورت تیمی کار می‌کنند. بیرون می‌روند و سعی می‌کنند به پزشکان دارو بفروشند. می‌توان بررسی کرد که آن‌ها به‌عنوان عضوی از یک تیم، چقدر در امر فروش موفق عمل می‌کنند. ما به بعضی از افراد تیم پولی دادیم و از آن‌ها خواستیم که آن را به هرشکلی که دوست دارند، برای خودشان خرج کنند. دقیقاً مشابه با درخواستی که از دانشجویان کالج در کانادا نمودیم، یا مختارند که این ۱۵ یورو را برای یکی از اعضای تیمت در این هفته خرج کنند، مثلاً ندبرای‌شان چیزی به‌عنوان هدیه بخرند و به آن‌ها بده. در حقیقت اکنون تیمی داریم، متشکل از دو گروه که برای خودشان خرج کرده‌اند و افرادی که پول‌شان را صرف بهتر کردن گروه خواهند کرد. 

دلیل اینکه من این عروسک پر از آب‌نبات  عجیب را این‌جا گذاشتم، این است که یکی از اعضای تیم پول اعضا پولش را صرف خرید یکی از این‌ها کرد. همه‌ی گروه در اطراف آن جمع شدند و خردش کردند. همه‌ی آب نبات‌ها و عروسک‌ها  پایین ریختند و آن‌ها با هم توسط این آب‌نبات‌ها و عروسک‌ها شوخی کردند.اما تفاوتی در تیم به‌وجود نیامد. با ۱۵ یورو ، یرخی لابد پول را در جیبشان گذاشتند، و شاید هم یک قهوه برای خودشان خریدند. یا اعضای تیم که تجربه کار مردمی را داشتند، پول را برای خریدی مربوط به گروه روی هم گذاشتند. در حقیقت ، دانستیم که گروهی که پول را صرف خرید برای همکاران‌شان کرده بودند، در فروش به مردم هم مستعدتر از آن‌ها عمل می‌کردند که پول را برای خودشان خرج کردند. 

می‌توان تصور کرد که آن‌هایی که ۱۵ یورو را برای خودشان خرج کرده‌اند، عملاً برای‌ش تفاوتی با ۱۵ یورویی که خودشان داشتند، قائل نشدند و بنابراین، هیچ کار متفاوت با چیزهایی که قبلاً انجام می‌دادند، نمیکنند . بنابراین هیچ نتیجه‌ی خاص و تفاوت مشخصی با این پول برای‌شان ایجاد نمی‌شود، چرا که انگیزه‌ای خاص را در آن‌ها تقویت نمی‌نماید. اما وقتی آن‌ها  ۱۵ یورو را برای برای اعضای تیم‌شان خرج می‌کنند، خیلی بهتر با تیم‌شان کار می‌کنند و در واقع ،برنده‌ی بزرگ ریسک سرمایه‌گذاری با پول هستند.

فکر می‌کنم با این‌ حرف‌ها، حالا شما به خودتان فکر می‌کنید. این خوب است، اما در دیدگاه کلان، نیاز به زیرساخت‌های اجتماعی دارد. ما به چند تیم ورزشی مراجعه کردیم و دقیقاً همان کاری را کردیم که قبلا کرده بودیم. از برخی از تیم‌ها خواستیم که پول را صرف خودشان کنند و از تیم‌های دیگر خواستیم که از اعضای‌شان بخواهند پول را برای هم‌تیمی‌ها خرج کنند. درصد پیروزی تیم‌هایی که پول را برای خودشان خرج کرده بودند، مثل قبل بود. تیم‌هایی که اعضای‌ش پول را برای یکدیگر خرج کرده بودند، تیم بهتری شدند و در زمان بازی‌ها  بر لیگ  مسلط شدند.

گمان کنم اگر شما هنوز هم باور دارید که نمی‌توان شادی را با پول خرید، برای این است که هنوز درک نکرده‌اید که پول‌تان را برای این هدف، باید چگونه خرج کنید. در حقیقت، باید بجای  فکر کردن به اینکه چه محصولی را بخریم که بیشتر راضی‌مان کند، تلاش کنیم که بخشی از پول‌مان را به دیگران بدهیم. وبسایت DonorsChoose.org یک سازمان غیرانتفاعی، عمدتاً برای معلمان مدارس کم‌درآمد دولتی است. آن‌ها پروژه هایی را ( روی وبسایت) پست می‌کنند، مثلاً می‌گویند: «من میخواهم کتاب داستان هاکلبری فین را به بچه‌های کلاسم درس بدهم و این کتاب را نداریم.»  « من یک میکروسکوپ می‌خواهم که به دانش‌آموزان در درس علوم کمک کند، اما آن را نداریم.» من و شما می‌توانیم با صرف کمی پول، این‌ها را برای‌شان تهیه کنیم. معلم‌ها یک نامه تشکر برای‌تان می‌فرستند، بچه ها یک یاداشت تشکر برای‌تان می‌نویسند. گاهی برای‌تان عکسی از خودشان را که از میکروسکوپ استفاده می‌کنند، می‌فرستند. این کار فوق‌العاده‌ایست. می‌توان به سایت‌هایی مانند این رفت و شروع کرد به کمتر فکر کردن درباره این که "«چگونه می‌توانم پولم برای خودم را خرج کنم؟ ».می‌شود بیشتر به این موضوع اندیشید که «با پنج یا ۱۵ دلار، چه چیزی می‌توانم برای دیگران انجام دهم؟» در نهایت وقتی این انتخاب را انجام دهیم، خودمان بیشتر منتفع می‌شویم. سپاسگزارم.

پ‌ن: امیدوارم  ایده‌ی طراحی سایتی برای مرتفع کردن نیازهای مدارس دولتی کشور توسط هموطنان، خیلی زود اجرایی شود. اغلب ما در این مدارس درس خوانده‌ایم و می‌دانیم از لحاظ بسته‌های آموزشی، ورزشی و غذایی تا چه حد کمبود وجود دارد. این روزها، خانواده‌های با درآمدهای بالاتر از حد متوسط، ترجیح می‌دهند فرزندان‌شان را به مدارس غیرانتفاعی و نمونه‌مردمی بفرستند. اما امکانات اموزشی برابر، یا دست‌کم نزدیک به برابر، حق هر کودکی است که در هوای یکسانی با کودکان دیگر این سرزمین نفس می‌کشد و می‌بالد. برای یک فردای سالم، باید همین امروز به فکر تربیت و آموزش عادلانه‌ی کودکان‌مان باشیم. این نه تنها حق تک‌تک کودکان ایران، که بدیهی‌ترین حق همه‌ی کودکان جهان است.

5 کاری که افراد موفق دنیا قبل از ساعت 8 صبح انجام می‌دهند

 صدای اقتصاد نوشت: مارگارت تاچر هر روز صبح ساعت 5 بیدار میشد، آرتور کاستلر ساعت 4، رابرت ایگر (مدیرعامل دیزنی) ساعت 4:30 و ...

می‌دونم به چی فکر می‌کنید_ شب ها بهتر کار می‌کنید...

به عقیده مجله اینک؛ افراد سحرخیز حرفه ای تر و پر حاصل ترند. به اضافه، زندگی هدف داری نیز دارند و همین امر باعث داشتن انگیزه و شور و اشتیاق برای شروع کارشان نیز می‌شود.

ورزش

قبلا هم گفتم، باز هم میگم. اغلب افرادی که هر روز تمرین می‌کنند، صبح ها تمرین می‌کنند. حالا می‌خواهد یوگای صبح باشد یا باشگاه بدنسازی. ورزش کردن قبل از کار، انرژی بیشتری به شما می‌دهد برای کار کردن در طول روز؛ هر کسی می‌تواند بعد از دمبل زدن 60 کیلویی، پشت میز بنشیند و کارهای اداری را انجام دهد اما حتی گرم کردن بدنتان برای شروع تمرین بعد از ساعات کاری خیلی بر روی تمرین‌تان تاثیر می‌گذارد.

حتی اگر دوست ندارید صبح ها برای ورزش، ساعت 5 ، 6 صبح بیدار شوید، حداقل 15 دقیقه زودتر بیدار شوید و کمی حرکات کششی انجام دهید؛ کمک می‌کند بدن‌تان نرم تر و چابک تر باشد در طول روز.

نقشه روزتان را رسم کنید!از حداکثر ظرفیت روزتان استفاده کنید؛ با رسم نقشه روزتان. نقشه روز یعنی امروز چه کارهایی باید انجام دهید و چه چیزهایی باید بدست آورید. اهداف و باید انجام دهید-هایتان است. سحرخیزی باعث می‌شود بتوانید فعالیت‌هایتان را بهتر اولیت بندی کنید. با ذهن بازتر. اینکار حتی باعث می‌شود تا بتوانید مشکلات مسلسل شده تان را بهتر در همان ساعات اولیه روز، بر روی برنامه روزانه تان حل کنید.

وقتی دارید برنامه ریزی روزانه تان را انجام دهید، سلامتی فکری تان فراموش نشود. بعد از سپری شدن وقت‌تان در ملاقات های چالش زا، برخورد با مشتری های منفی و یا تسفیه حساب های استرس زا حتما 10 دقیقه برای آرامش فکری‌تان برنامه بگذارید. یک قدم زدن دور میدان یا حتی یک مراقبه ی فعال می‌تواند شما را از فرسودگی فکری رها کند.

صبحانه ی سالم بخورید!

همه ما می‌دانیم خروج از خانه با یک لیوان چایی و یک معده خالی ، چقدر باعث می‌شود ساعت ناهار دیر فرا برسد! خوب نیست، اصلا. این کار را باید حتما صبح زود انجام دهید، باک تان را با سوخت پر کنید و بعد به یک روز کاری با نهایت انرژی وارد شوید. اینکار باعث می‌شود فکرتان به چیزی که دارید کار می‌کنید متمرکز شود نه به معده خالی تان.

صبحانه ی صبح نه تنها برای سلامتی‌تان خوب است، بلکه می‌تواند باعث بهبود زندگی اجتماعی‌یتان نیز شود. 5 دقیقه بیشتر وقت با فرزندان، همسرتان بگذرانید برای روحیه هر دویتان برای طول روز خوب است.

تجسم

این روزها ما درباره ی سلامت جسمانی‌مان بیش از حد صحبت می‌کنیم، اما بعضی وقت ها سلامت فکری‌مان نادیده گرفته می‌شود. صبح ها بهترین ساعات برای وقت گذاشتن برای فکر کردن، تجسم و مراقبه است. 10 دقیقه وقت بگذارید در صبح و روزتان را در ذهنتان مجسم کنید، موفقیت هایتان را تصویر سازی کنید. حتی یک دقیقه تصویر سازی ذهنی و تفکر مثبت می‌تواند روحیه تان را و چشم انداز روزانه تان را برای یک روز پربار شارژ کند.

قورباغه را قورت دهید !

همه مان یک کار سخت در کار های روزانه مان داریم که دوست نداریم اصلا انجام دهیم اما باید انجام شود. این کار مانند قورت دادن قورباغه است ! این کار مانند خوره ذهنتان را مشغول میکند و تمام حواستان را بهش جلب میکند.یک راهکار ساده برای رهایی از آن برای شما داریم: بدترین کار روزانه تان را که دوست ندارید انجام دهید همان اول انجام دهید. در صبح زود بیشترین انرژی و فکر آزاد را داریم، پس اولین کاری که باید انجام دهید این است که اول قورباغه را قورت دهید. اینکار را که کردید شاهد آن خواهید بود به صورت نزولی به ترتیب از سخت تر به سبک تر خواهد آمد و در انتهای روز که انرژیتان در حال نزول است، حجم و سختی کارهای‌تان نیز کم می‌شود و دیگر از خستگی های مفرط جسمی و فکری خبری نیست؛ موفقیت!

نشانه هایی از آدم های به شدت احساساتی !!

اگر شما هم از کسانی هستید که هرشخصی شما را می شناسد نمی تواند در برخورد با شما درباره مسائل خصوصی خود صحبت نکند. این مطلب را به دقت بخوانید. اطرافیان می دانند که شما همیشه نگران احساسات دیگران هستید و حتی به راحتی می توانید حالات احساسی دیگران را حدس بزنید.

شما آن قدر احساساتی هستید که آرزو می کردید ای کاش در هر بار احساساتی شدن، به شما پاداشی تعلق می گرفت! هیچ مشکلی در احساساتی بودن وجود ندارد. شما هم پستی و بلندی های شخصیتی خود را دارید و البته هرکسی این را متوجه نمی شود. در اینجا ۲۰ خصوصیتی ذکر شده که نشان می دهد احساسی بودن ویژگی بارز شخصیت شما است و شک نکنید که این لزوما خوب یا بد نیست.

۱. همه چیز را حس می کنید
گاهی فکر می کنید احساسات شما واقعا ملموس هستند، چون هرچیزی می تواند احساسات شما را تحریک کند؛ از متنی در یک کتاب گرفته تا یک صحنه ساده در یک فیلم سینمایی و حتی چند خط از ترانه ای که اتفاقی از ضبط ماشین کناری شنیده اید. این مسائل کوچک شاید برای دیگران هیچ معنایی نداشته باشد، اما برای شما به معنای بروز هزاران حس در لحظه است، همین امر بعضی روزها بسیار طاقت فرسا می شود.

۲. حس ششم فعال دارید
زمانی که وارد فضایی می شوید، به گفت و گویی می پیوندید یا با فرد دیگری ارتباط برقرار می کنید، همیشه می توانید حس حاضر در این گفت و گو را احساس کرده یا حدس بزنید.

به راحتی می توانید واکنش های دیگران به نظرات خاص را پیش بینی کرده و حتی اگر بدانید که این گفت و گو باعث یک فوران احساسی می شود، موضوعات را از پیش تغییر دهید. اغلب افراد، شما را به عنوان استاد برقراری ارتباط می شناسند.

۳. همیشه وقتی چیزی مشکل دارد، متوجهش می شوید
تحقیقات نشان می دهد ۲۰درصد مردم می توانند به صورت ویژه ای با شرایط احساسی دیگر افراد به طرزی قوی واکنش نشان دهند. شما دروغ های کوچکی مانند «نه، خوبم!» را نمی توانید باور کنید چون زمانی که چیزی درست نیست و فرد مورد علاقه شما ناراحت است، آن را به وضوح احساس می کنید. «درد تو، درد من هم هست». عبارتی است که معنای واقعی برای شما دارد چون اغلب همدردی عمیقی با دیگران دارید.

۴ .همیشه نکات ظریف را می فهمید
دوستان صمیمی شما به شوخی می گویند که شما می توانید فکر افراد را بخوانید زیرا همیشه به سوالات آنها، پیش از آنکه بپرسند، پاسخ می دهید. شما به راحتی دروغ ها را متوجه شده و حس می کنید یا می توانید بگویید که چه زمانی افراد چیزی را پنهان می کنند. اشتغال در امور حقوقی یا پلیس شدن، گزینه های مفیدی برای شما هستند.

۵ .یک قصه گوی توانمند هستید
از آنجایی که به وضوح می توانید احساسات را درک کنید، می توانید این احساسات را در قامت قوی ترین واژه ها درآورده و داستان های فریبنده و شگفت انگیز درباره ساده ترین رخدادهای روزانه تعریف کنید. مثلا برخورد اخیر شما با یک راننده بی دقت در یک تصادف می تواند تبدیل به داستان چندلایه از احساسات مواجهه پویا و پیروزی معجزه آسای نهایی شود که ارزش نگاشته شدن هم دارد.

۶ .به میزان تعجب آوری باادب هستید
زمانی که می گویید «باعث خوشحالی بود»، واقعا منظور شما این است. همیشه رفتارهای مردم را متوجه شده و هیچ گاه استفاده از واژه های «متشکرم» و «لطفا» را در زمان های ضروری فراموش نمی کنید. در عمق وجود خود در واقع شما نگران توهین به احساسات کسی به واسطه بی ادبی یا کاملا باادب نبودن تان هستید.

۷ .هنردوست هستید
حداقل یک بار در زندگی خود احساس می کنید که دچار سندروم استندال شده اید، یعنی هنر شما را اساسا شیفته خود کرده است. زیباشناسی هنری، خلاقیت و در اصل، هر شکلی از بیان زیباشناختی برای شما بسیار معنی دار بوده و باعث گردش خون متفاوت در شما می شود. شما هرگز چنین سوالی نمی پرسید: «منظور نویسنده از بیان این مطلب چه بوده است؟» زیرا به خوبی می توانید پیام آن را احساس کنید.

۸ .دوست دارید کارها را انفرادی انجام دهید
کاملا با تنهایی احساس راحتی می کنید و حس بدی از تنهایی به شما دست نمی دهد. فعالیت های فراوانی وجود دارند که شما ترجیح می دهید آنها را به تنهایی انجام دهید، زیرا مثلا ورزش های گروهی باعث می شوند احساس کنید تمامی حرکت های شما دیده شده و مورد قضاوت قرار می گیرید. دوست داری در خانه به تنهایی کار کنید و فضایی شخصی در محل کار داشته باشید، زیرا فضاهای باز کاری باعث می شود محتاط شده و کارایی شما کاهش یابد. تنهایی سفرکردن هم برای شما مشکلی نیست، زیرا همیشه می توانید جزئیات محیط اطراف خود را احساس کرده و از مسیر آسیب ها خارج شوید.

۹ .بصیرتی اسرارآمیز دارید
به احساسات درونی خود توجه می کنید زیرا به ندرت برای شما ایجاد مشکل می کنند. شما همیشه حس عجیبی درباره آنچه اطراف شما رخ می دهد، دارید و بهترین روش برخورد را می دانید حتی اگر دلیلی برای آن نداشته باشید.

۱۰ .اغلب دیگران را خشنود می سازید
حتی اگر از این واقعیت هم رضایت نداشته باشید، مدت ها پیش خود را قانع کرده اید که از کسی انتقاد نکنید؛ بنابراین حتی اگر برخلاف میل قلبی خودتان هم باشد، تلاش می کنید همه اطرافیان خود را خشنود نگه دارید. گاهی آن قدر خوش برخورد هستید که از اینکه مردم فکر کنند آزاردهنده هستید، احساس ترس و اضطراب پیدا می کنید و سپس برای اینکه چنین فکری نکنند از مسیر مخالف آنها خارج می شوید. گاهی احساس خستگی کرده و به دنبال راه هایی برای تحمل انتقاد هستید.

۱۱ .با «نه» گفتن مشکل دارید
همه دوستان شما می دانند که هر زمانی به کمکی نیاز دارند می توانند روی شما حساب کنند، چه این کمک حرکت دادن یک پیانو باشد یا قدم زدن در باران سنگین با آنها. مسئله این است که شما با «نه» گفتن به آنها مشکل دارید. واقعیت این است که انجام کاری که دوست ندارید برای شما از ناراحت کردن دیگران با رد درخواست شان راحت تر است.

۱۲ .سریع و به شدت علاقه مند می شوید
زمانی که افراد بسیار حساس عاشق کسی می شوند، به شدت و به سرعت به وجد می آیند، اما همچنان احساس اضطراب و تحریک بیش از حد کرده و در پردازش احساسات شدید خود دچار مشکل می شوند. این انفجار احساسی و تحریک بیش از حد متاسفانه صمیمیت را برای ما مشکل تر می سازد.

هم چنین، زمانی که ما به سرعت و به شدت به کسی علاقه مند می شویم، خطر دل شکستگی و انتظارات براورده نشده بسیار افزایش می یابد. این افراد اغلب احساسات خود را بسیار شدید و سریع بروز می دهند و از دیگران نیز توقع چنین رفتارهایی را دارند.

۱۳ .تجسم شما قوی است
رویاهای شما شفا و مملو از جزییات احساسی هستند و شما به راحتی می توانید به سادگی در هر زمانی به قلمروی جادویی ذهن خود بروید. وقتی کسی برای شما داستانی احساسی تعریف می کند، به راحتی می توانید تمام تفکرات موجود در موضوع را احساس کرده و با آنها زندگی کنید.

داشتن تجسم قوی، شما را خلاق می سازد و از طرف دیگر در تصمیم گیری ها،شما را ارزشمند می سازد.همیشه تلاش می کنید که تمامی داستان های ممکن را تصور کرده و همگی را پیش روی خود مجسم ساخته و حس خود را در هر یک از این نتایج درک کنید.

۱۴ .اغلب اوقات گریه می کنید که البته ایرادی هم ندارد
واضح است که احساسات شما نیاز به فوران داشته و گریه یکی از این فوران های احساسی است. زمانی که شاد هستید یا غمگین هستید گریه می کنید. شما گریه می کنید چون انسانی زنده هستید. نباید از این موضوع خجالت زده باشید.

۱۵ .آستانه تحمل درد شما پایین است
شما دردها را بیشتر و شدیدتر از دیگر مردم احساس می کنید. به همین دلیل است که از روندهای درمانی گوناگون تنفر داشته و در عین حال به آنها نیاز دارید چون نمی توانید این سردرد لعنتی یا درد عضلانی را نادیده بگیرید و مانند اغلب مردم به آنها بی اعتنا باشید.

۱۶ .فیلم ترسناک دوست ندارید
از کتاب ها، موقعیت ترسناک در شب و جاذبه های خاص سیرک و شهربازی خوش تان نمی آید. تجسم شما بسیار شفاف است و به راحتی می توانید خود را در موقعیت خشنی که می بینید، تصور کنید. شاید اطرافیان شما را به تمسخر بگیرند، اما شما نمی خواهید صحنه های ترسناک در ذهن شما دفن شده و هر زمان که در شب تنها هستید یا در خیابانی تنها راه می روید، جلوی چشم شما بیایند.

۱۷ .طاقت صداهای بلند و تحریک آمیز را ندارید
احساسات اکثر مردم دچار تحریک می شود، اما شما زمانی که صدایی بلند و خشن را برای مدتی طلانی می شنوید، خشمگین می شوید. شما تمایل وافری به قطع این صدا یا دورشدن از آن تا حد ممکن دارید. البته خوب است راه هایی را برای مواجهه و تحمل صداهای بلند یاد بگیرید.

۱۸ .از نورهای شدید هم تنفر دارید
همیشه گوشه های کم نور یا صرف شام زیر نور شمع را ترجیح می دهید. نورهای شدید اغلب برای شما غیرقابل تحمل هستند. به همین دلیل از اینکه دوستان تان نور چراغ قوه را در شب در محیط تفریحی روی صورت شما بیندازند، حس خوبی ندارید.

۱۹ .در معرض افسردگی و ابتلا به اضطراب هستید
اگر شما چندین تجربه بد داشته باشید مخصوصا در دوران کودکی، در هیچ کجای جهان یا حتی در خانه، مدرسه و جاهای دیگر، احساس امنیت نخواهید کرد. سیستم عصبی شما برای اضطراب تنظیم شده است. زمانی که احساسات شما بسیار قوی هستند، باید آنها را تحت کنترل گرفته و اجازه ندهید در شخصیت شما نهادینه شوند.

۲۰ .احتمالا تنها فرد به شدت حساس در خانواده خود نیستید
حساسیت یک صفت ذاتی است. شما در پریشانی های احساسی خود تنها نیستید و همیشه می توانید نزدیکی دیگر از اعضای خانواده بروید و در شادی ها و غم های مشابه با شما شریک باشد.

باربری و اتوبار بارسلون

باربری بارسلون اولین و معتبر ترین شرکت حمل و نقل و باربری اسباب منزل و لوازم اداری

22149545 - 88563350 - 44849865

۱۰۰ ایده بازاریابی برای تجارت سودآور

هرچقدر استراتژی جامعی برای بازاریابی داشته باشید، باز از دانستن نکاتی جهت هدف گیری دقیق مشتریان محصولات و خدمات تان بی نیاز نخواهید بود. در ذیل یکصد نکته بازاریابی برای کلیه کسب و کارهای خرد و کلان ارائه می گردد.

▪ ایده های کلی
۱) نگذارید روزتان بدون پرداختن به حداقل یک فعالیت بازاریابی شب شود.
۲) درصدی از درآمد ناخالص خود را به عنوان بودجه سالیانه بازاریابی تعیین کنید.
۳) هر سال اهداف خاص بازاریابی را تعیین و هر سه ماه یک بار آنها را ارزیابی و تنظیم نمایید.
۴) یک پوشه برای نگهداری ایده های بازاریابی اختصاص دهید.
۵) هر روز و هر ساعت کارت ویزیت را همراه تان داشته باشید.

۶) یک سنجاق سینه شخصی با آرم شرکت تان طراحی کنید و در جلسات به کت خود بزنید.

▪ بازار هدف
۷) نسبت به تحولاتی که شاید روی بازار هدف، محصول یا استراتژی بازاریابی شما تاثیر بگذارد، هوشیار باشید.
۸) مطالعات تحقیق بازاریابی درباره حرفه، صنعت، محصول و گروه های بازار هدف خود را بخوانید.
۹) آگهی های رقبای خود را گردآوری کنید و با مطالعه آنها، اطلاعاتی درباره استراتژی، ویژگی ها و مزایای محصولات آنها به دست آورید.
۱۰) از مشتریان بپرسید چرا شما را انتخاب کردند و خواستار توصیه هایی برای بهبود کیفیت شوید.

۱۱) از مشتریان سابق بپرسید چرا شما را رها کردند.
۱۲) بازار جدیدی شناسایی کنید.
۱۳) به یک فهرست پستی مربوط به حرفه تان بپیوندید.

▪ توسعه محصول
۱۴) یک خدمت، تکنیک یا محصول جدید ارائه دهید.
۱۵) نسخه ای ساده تر، ارزان تر یا کوچک تر از محصول یا خدمت خود پدید آورید.

۱۶) نسخه ای شکیل تر، گران تر، سریع تر یا بزرگتر از محصول یا خدمت خود ارائه دهید.
۱۷) خدمات خود را بهنگام کنید.

▪ آموزش، منابع و اطلاعات
۱۸) یک تیم مشاوره در زمینه بازاریابی و روابط عمومی مرکب از همکاران و صاحبان کسب و کارهای مشابه را گردهم آورید و به تبادل اندیشه و مسائل صنفی بپردازید.
۱۹) برای کارکنان خود یک صندوق پیشنهادات بگذارید.
۲۰) در سمینارهای بازاریابی حضور یابید.
۲۱) کتاب های بازاریابی را بخوانید.
۲۲) مشترک نشریات مکتوب و اینترنتی بازاریابی شوید.
۲۳) هرماه یک جلسه بازاریابی با کارکنان یا مباشران خود بگذارید تا درباره استراتژی و وضعیت بازار بحث کنید و ایده های تازه بگیرید.
۲۴) به انجمن یا سازمان های مرتبط با حرفه تان ملحق شوید.
۲۵) یک پوشه را برای یافتن طراح، نویسنده و سایر حرفه ای های بازاریابی کنار بگذارید.
۲۶) یک مشاور بازاریابی جهت همفکری استخدام کنید.
۲۷) «سفری خلاق» به شهر یا کشوری مترقی داشته باشید تا تکنیک های بازاریابی آنجا را یاد بگیرید.

▪ قیمت گذاری و پرداخت
۲۸) ساختار قیمت گذاری تان را تجزیه و تحلیل کنید و ببینید کجای آن نیاز به اصلاح و تنظیم دارد.
۲۹) به مشتریان امکان دهید با کارت اعتباری پرداخت کنند.
۳۰) به مشتریان ثابت، تخفیف دهید.
۳۱) شگردهای معامله پایاپای را بیاموزید. به اعضای برخی باشگاه ها، گروه های حرفه ای و سازمان ها در مقابل تبلیغ محصولات و خدمات شما در نشریات شان تخفیف بدهید.
۳۲) برای «پرداخت های سریع» و نقد، تخفیف قائل شوید و از مشتریان ثابت به صورت قسطی پول بگیرید.

▪ ارتباطات بازاریابی
۳۳) برای مشتریان کنونی و بالقوه تان یک خبرنامه منتشر کنید.
۳۴) بروشوری از محصولات و خدمات تان را چاپ کنید.
۳۵) همراه بروشورهای خود یک برگه نظرسنجی بگنجانید که پول تمبرش را شما پرداخته اید. بدین ترتیب می توانید بازخورد ارزشمندی از مشتریان دریافت کنید.
۳۶) یادتان باشد کارت ویزیت درون جعبه کارایی ندارد، حتما آن را پخش کنید. به هر مشتری بالقوه دو کارت ویزیت و بروشور بدهید تا یکی را نگه دارد و دیگری را به دوستانش بدهد.
۳۷) برای هرکدام از بخش های بازار هدف تان یک کارت ویزیت و بروشور خاص طراحی کنید، (مثلا یکی برای سازمان ها و نهادهای دولتی و یکی برای کاسب کارها و مصرف کنندگان)
۳۸) یک پوستر یا تقویم با آرم شرکت تان چاپ کنید و به مشتریان هدیه بدهید.
۳۹) روی سربرگ، برگه های فاکس یا صورتحساب، شعار یا جمله ای در وصف فعالیت خود به چاپ برسانید.
۴۰) در بروشورهای خود نظرات مثبت مشتریان درباره کالا و خدمات خود را به چاپ برسانید.
۴۱) یک فهرست پستی جدید را امتحان کنید. اگر به ثمر ننشست، آن را به فهرست های کنونی پست مستقیم خود بیافزایید یا به فکر کنار گذاشتن فهرستی بیافتید که توقعات شما را برآورده نمی کند.
۴۲) برای بازاریابی به شیوه پست مستقیم از پاکت های رنگی یا بزرگ استفاده کنید یا نامه هایی را روی کاغذ سفید بدون خط بفرستید تا کنجکاوی گیرنده را برانگیزد.


▪ رابطه با رسانه ها 
۴۳) از انتشار نشریات جدید متوجه شوید تا اخبار خود را به رسانه و فرد مناسب بفرستید.
۴۴) در روزنامه های عادی یا اقتصادی و نشریات تخصصی مطلب بنویسید.
۴۵) مقاله ای به قلم خود چاپ کنید و نسخه های آن را برای همکاران تان بفرستید.
۴۶) در تنظیم اخبار فعالیت شرکت خود کوشا باشید و آنها را به موقع و چندین بار برای مطبوعات ارسال کنید.
۴۷) یکصدمین، پانصدمین یا یکصد هزارمین مشتری خود را در مطبوعات معرفی کنید.
۴۸) یک جایزه سالیانه به راه اندازید و آن را در بوق و کرنا کنید. مثلا می توانید به بهترین کارمند سال شرکت یا سازمان خود جایزه بدهید.
۴۹) در زمینه رسانه و روابط عمومی آموزش ببینید یا مطالبی درباره آن بخوانید.
۵۰) در برنامه های رادیویی و تلویزیونی حضور یابید.
۵۱) در مورد صنعت یا تخصص خود سفارش یک برنامه تلویزیونی بدهید و آن را به شبکه محلی خود بدهید تا به عنوان یک برنامه عادی پخش کند.
۵۲) نامه ای به سردبیر روزنامه یا مجله محلی تان بنویسید و او را به ناهار دعوت کنید.
۵۳) اخبار خود را همراه عکس مربوطه به مطبوعات بفرستید.
۵۴) مرتبا روزنامه ها و مجلات را برای یافتن فرصت های روابط عمومی بخوانید.
۵۵) برای مطبوعات مقالات «راهنما» درباره حوزه تخصصی کسب و کارتان بفرستید.
۵۶) در صنعت خود تحقیق کنید و پس از کشف یافته ای مهم، آن را در اختیار مطبوعات بگذارید.

▪ خدمات مشتری و رابطه با مشتری
۵۷) از مشتریان تان بخواهید که بازگردند. 
۵۸) تماس های تلفنی مشتریان را بدون فوت وقت پاسخ دهید.
۵۹) روی دستگاه پیامگیر تلفن، اطلاعات مهم مانند ساعات کار شرکت، مکان و فرد پاسخگو را ضبط کنید.
۶۰) روی دستگاه پیامگیر تلفن، پیامی بیادماندنی یا «نکته روز» را ضبط نمایید.
۶۱) برای مشتریان تان نمایش یا هر رویداد جالب دیگر را سازماندهی کنید یا بلیت تئاتر و سینما و... برایشان بفرستید.
۶۲) در دفترتان با حضور مشتریان یک سمینار برگزار کنید.
۶۳) تشکرنامه های دستنویس خوش خط برای مشتریان بفرستید. می توانید برای جشن تولدشان یا سایر مناسبت های سال، کارت تبریک ارسال کنید.
۶۴) مقالات جالب را کپی کنید و همراه کارت ویزیت و بروشورتان برای مشتریان کنونی یا بالقوه بفرستید.
۶۵) بخشی از وب سایت خود را به مشتریان اختصاص دهید.
۶۶) هرازگاهی دکور محل ملاقات خود با مشتریان را از نو طراحی کنید.

▪ شبکه رابط ها و تبلیغ دهان به دهان
۶۷) به یک اتاق بازرگانی یا سایر سازمان های مرتبط بپیوندید.
۶۸) بروشور خود را برای اعضای سازمان هایی که عضویت شان را دارید، بفرستید.
۶۹) در ایام تعطیل، میهمانی تجاری بگیرید.
۷۰) پس از شرکت در یک همایش، برای شرکت کنندگان آن نامه بفرستید.

▪ تبلیغات
۷۱) در فصل های اوج فعالیت تجاری برای کسب و کارتان تبلیغ کنید.
۷۲) یک شماره تلفن راحت و بیاد ماندنی بگیرید.
۷۳) برای سایت اینترنتی خود، آدرس بیادماندنی انتخاب کنید و آن را در کلیه ارتباطات بازرگانی قید نمایید.
۷۴) از طریق پست مستقیم، کسب و کار خود را مشترکا با سایر حرفه ای ها تبلیغ کنید.
۷۵) در یک دایرکتوری ویژه یا کتاب زرد تبلیغ نمایید.
۷۶) به منظور دستیابی به بازارهای خارجی، آگهی دو یا چند زبانه چاپ کنید. این آگهی را در نشریه ای پرمخاطب قرار دهید.
۷۷) به مشتریان خود هدایای تبلیغاتی نظیر خودکار، پدماوس یا ماگ بدهید.
۷۸) درون پاکت نامه یا مرسولات پستی، چیزی برجسته بگذارید تا کنجکاوی گیرنده تحریک شود.
۷۹) مقابل پیاده روی دفترتان به کمک لیزر یک پیام تبلیغاتی بتابانید.
۸۰) برچسب های جالبی برای نصب روی شیشه اتومبیل طراحی و بین مشتریان توزیع کنید.
۸۱) آگهی های خود را کدگذاری و نتایج شان را دنبال کنید.
۸۲) تابلو ساختمان تان و تابلوهای راهنمای داخلی و خارجی آن را بهبود ببخشید.
۸۳) اگر فکر می کنید آرم شرکت شما منسوخ شده، آن را از نو رنگ آمیزی کنید.
۸۴) حامی مالی یک مسابقه ورزشی یا برنامه رادیویی و تلویزیونی شوید.

▪ رویدادهای ویژه
۸۵) در نمایشگاه های مربوط به حرفه تان، حتما یک غرفه بگیرید.
۸۶) همراه سازمان های غیرانتفاعی، مانند موسسات حمایت از کودکان معلول، اسپانسر یک برنامه یا ضیافت شوید.
۸۷) در دبیرستان ها سخنرانی کنید و به دانشجویان درباره حرفه آینده شان توصیه کنید.
۸۸) خیابانی در منطقه جغرافیایی تان انتخاب و اعلام کنید که نظافت آن را سازمان یا شرکت شما برعهده می گیرد. رهگذران با دیدن نام و آرم شما، متوجه اقدام پسندیده تان خواهند شد.
۸۹) بخشی از وقت و پول خود را به سازمان های خیریه یا غیرانتفاعی اختصاص دهید و نتایج آن را در مطبوعات به چاپ برسانید.
۹۰) یک سی دی یا فیلم آموزشی درباره خدمات خود تهیه کنید.

۹۱) کتاب تالیف کنید.

▪ ایده های فروش
۹۲) روزنامه ها و نشریات تخصصی را برای به دست آوردن فرصت های تازه تجاری و آگاهی یافتن از عزل و نصب های شرکت ها بخوانید.
۹۳) شعارها و استراتژی های بازاریابی تان را به اطلاع وکیل، حسابدار، بانکدار، تعمیرکار و کانون تبلیغاتی تان برسانید و بدین ترتیب نیروی فروش خود را به رایگان گسترش دهید.
۹۴) ساعات فعالیت خود را افزایش دهید.
۹۵) حتی در ایام تعطیل گروهی را جهت ارائه خدمات به مشتریان اختصاص دهید.
۹۶) نمونه های محصولات خود را در دفترتان به نمایش بگذارید.
۹۷) به مشتریان سابق تلفن بزنید یا برایشان نامه بفرستید تا آنها را دوباره جذب کنید.
۹۸) از طریق اینترنت سفارش بگیرید.
۹۹) به مشتریان اینترنتی خود اطمینان دهید که سیستم امنیتی سایت شما قابل اعتماد است.
۱۰۰) از زمان پاسخگویی به سفارش ها بکاهید و روند سفارش مجدد را تسهیل کنید.  

تفاوت فرهنگی در ازدواج را جدی بگیرید

گاهی پسران و دختران تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند و این تفاوت ها را دیگران نیز به آن ها گوشزد می کنند اما با وجود همه این ها، دوست دارند چشمان شان را روی تفاوت ها ببندند و ازدواج کنند اما عشق به فرهنگ و دیدگاه های همسر تا ابد باقی نخواهد ماند. این عشق از بروز اختلاف ها جلوگیری نمی کند و باورها، اعتقادها و هیجان های انسان غیرقابل تغییرند.


این که تصور کنید همسرتان به خاطر عشق به شما و نفوذ پذیر ی تان رفتار و عقایدش را در درازمدت تغییر می دهد، غلط است البته تغییرات اندکی رخ خواهد داد زیرا زن و مرد از یکدیگر تاثیر می گیرند اما مشکل اساسی وقتی است که یکی از طرفین بخواهد به شکل فعال روی دیگری تاثیر گذارد و او را تغییر دهد. آن وقت است که ناخودآگاه مقاومت ایجاد و دردسر شروع می شود.

همسرتان را همان گونه که هست باید بپذیرید. متاسفانه در فرهنگ ایرانی پذیرش آموزش داده نمی شود و فرهنگ تحمل را می آموزیم(اگر شبیه تو نیست تحمل کن)، فرهنگ تحمل فرهنگی است که نهایتا به درگیری و مبارزه ختم می شود و بین زن و مرد فاصله ایجاد می کند.

 برخی مردان و زنان آگاهی کاملی از تفاوت ها دارند و می دانند در بعضی از حیطه های مهم با هم اختلاف سلیقه دارند اما جرأت پرداختن و موشکافی موضوع را ندارند و فقط با خود این جمله را تکرار می کنند که ان شاءالله آن چه که من دوست دارم، اتفاق می افتد. مثل پسری که به زندگی با مادرش بعد از ازدواج(زیر یک سقف) ادامه خواهد داد، دختر نیز اعتراض کرده و پسر می گوید حال ببینم چه می شود. سعی کنید به همه مسایل و واقعیت های زندگی جدی نگاه کنید و از آن ها به راحتی نگذرید.

 گاهی مرد یا زن از پاسخ به بعضی از سوال ها طفره می روند، بحث را به بیراهه می کشانند یا با طنز موضوع را به پایان می رسانند. مثلا نحوه رفت و آمد با خانواده طرف مقابل، نحوه خرج کردن پولی که هر دو درمی آورند یا حق کار کردن زن. با مشاهده چنین جواب هایی از سوی طرف مقابل تان، هرگز به آسانی از آن نگذرید و به طور جدی از او بخواهید در این باره صحبت کند.

فرهنگ گذراندن اوقات فراغت و تفریح خانواده ها با هم تفاوت دارد. خانواده ای در روز تعطیل و اوقات فراغت در خانه می مانند هر کس به اتاق خودش می رود و مطالعه یا موسیقی گوش می کند و خانواده ای دیگر دوست دارند به کشور دیگری بروند و اوقات بگذرانند و... در تعطیلات زن و مرد بیشتر در کنار هم هستند بنابراین مهم است که سرگرمی ها و تفریح ها به هم شبیه باشند.

حیطه بحث برانگیز دیگر، داشتن یا نداشتن فرزند است. لازم است دختر و پسر درباره بچه دار شدن یا نشدن، زمان آن و حتی تعداد فرزندان با هم صحبت کنند تا کمتر دچار مشکل شوند.

اگر زن و مرد از دو قوم یا دو ملیت مختلف قصد دارند با هم ازدواج کنند، حتما باید هر دو به یک زبان مشترک مسلط باشند زیرا در غیر این صورت احساسات، افکار درونی، ارتباط کلامی و فکری شان قطع خواهد شد و هر دو آسیب خواهند دید.

 وقتی فرهنگ متفاوت است، رفتار اقتصادی هم تفاوت خواهد داشت. برای خانواده ای ممکن است نگهداری و ذخیره پول برای روز مبادا از صرف هزینه های لوکس و سفرهای پرهزینه خیلی مهم تر باشد اما در خانواده ای دیگر پول فقط صرف تفریح و لباس می شود. نباید از بیان نگرش فرهنگی به مسایل مالی هراسی داشت.

 در غرب، ازدواج دو نفر خیلی راحت تر از ما شرقی ها صورت می گیرد. زن و مرد یکی از استرالیا و دیگری از آمریکا هر کدام یک چمدان می بندند، به فرانسه مهاجرت و با هم ازدواج می کنند و رضایت والدین هم اصلا مطرح نیست ولی در فرهنگ ما این موضوع نباید نادیده گرفته شود. رضایت پدر و مادر اصل بسیار مهمی است به خصوص اگر قرار است دو نفر با فرهنگ های مختلف با هم وصلت کنند. باید تلاش کرد رابطه خوبی بین خانواده ها برقرار شود. راضی نبودن خانواده ها می تواند به راحتی ازدواج را به نابودی بکشد.


 دختران و پسران جوانی که به شدت به خانواده پدر و مادر وابسته هستند و قصد دارند در دل خانواده های خود خانواده کوچکی تشکیل دهند، در واقع هنوز به بلوغ عاطفی نرسیده اند و اغلب دیده می شود با بروز کوچک ترین اختلافی، دختر یا پسر با خانواده شان علیه طرف مقابل متحد می شوند تا بتوانند به هدف مطلوب برسند.

مهم آن است که زن و شوهر در همه مواقع کنار هم باشند و در سختی ها به کمک یکدیگر بشتابند و از هم حمایت کنند.فرهنگ یعنی چه؟ فرهنگ یعنی بایدها و نبایدهایی که به ما می‌گوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. فرهنگ به ‌معنای مجموعه آداب و رسوم، سنت‌ها، اخلاقیات، مراسم‌ها و... یک قوم و ملت است. از آنجا که فرهنگ‌ها با هم متفاوت هستند، بایدها و نبایدهای آنها نیز فرق می‌کند. حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری است.

بی شک ازدواج بزرگ‏ترین و مهم‏ترین حادثه زندگى هر انسانی است و موفقیت یا شکست در آن سرنوشت ساز خواهد بود. ازدواج و زندگى مشترک وقتى ثمر بخش، سودمند و ماندگار است که روحیه‏ ها، غرایز و طرز تفکر دو طرف، همسو و نزدیک باشد.

در غیر این صورت، ریسمان وحدت و یگانگى به ضعف و سستى مى‏ گراید و سرانجام گسسته مى ‏شود.فرهنگ یعنی چه؟ فرهنگ یعنی بایدها و نبایدهایی که به ما می‌گوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. فرهنگ به ‌معنای مجموعه آداب و رسوم، سنت‌ها، اخلاقیات، مراسم‌ها و... یک قوم و ملت است. از آنجا که فرهنگ‌ها با هم متفاوت هستند، بایدها و نبایدهای آنها نیز فرق می‌کند. حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری است.

تفاوت در زمینه‌های فرهنگی بر اساس تحقیقات در ایران یکی از مهم‌ترین عوامل زمینه‌ساز در طلاق‌ها می‌باشد. ارزش‌های فردی و اجتماعی، آداب و رسوم ، رفتار و سلوک و حتی آداب لباس پوشیدن و غذا خوردن زن و مرد می‌تواند زمینه‌های همدلی بیشتر را بین آن دو پدید آورد.

به همین جهت به ویژه در کشور گسترده ما که در قالب یک فرهنگ و جامعه واحد، از خرده فرهنگ‌های متعدد (ترک، کرد، عرب و لر و...) برخوردار است، توجه به این امر در مجموعه ملاک‌های ازدواج اهمیت خاصی دارد و همانطور که اشاره شد تفاوت در آن‌ها زمینه‌ساز اختلاف‌ها است.تفاوت فرهنگی در بین همسران در دو سطح می تواند آسیب زا باشد.

- سطح اول تفاوت فرهنگی در بین خانواده های همسران

سطح اول تفاوت فرهنگی در بین خانواده های همسران است. موضوعی که همسرداری،آیین همسرداری ،ناگفته های مسایل زناشویی - انواع اختلافات و سوء تفاهم می شود و خود را بیشتر در قالب اختلاف نظر در برگزاری مراسم مشترک، برخورد اجتماعی همسران و رعایت قوانین پیدا و پنهان خانوادگی نشان می دهد. این موضوع همواره ناخوشایند بوده و گاه تا پایان عمر همت همسران ، صرف تلاش برای کم رنگ کردن این تفاوت ها در بین دو خانواده و نیز در رابطه خودشان می شود.

- سطح دوم آسیب در میان همسران

سطح دوم تفاوت فرهنگی ممکن است در بین خود همسران باشد. در واقع مشکلات در سطح دوم نسبت به مشکلات در سطح تفاوت فرهنگی خانوادگی بسیار عمیق تر بوده و خانواده را به راحتی به از هم پاشیدگی می کشاند.

مشاورین ازدواج معتقدند که در حقیقت اختلاف فرهنگی خانواده ها در صورتی که زوج به یکدیگر علاقه داشته و از نظر فرهنگی شبیه باشند، مهارت آموزی آنان در مواجهه با خانواده همسران است، ولی اگر مشکل تفاوت فرهنگی بین خودشان هم باشد موضوع عملاً در اکثر موارد بی نتیجه خواهد ماند.

چرا که هر کدام از زوج ها اعتقاد دارند که مشکل از دیگری است و فرد مقابل باید تغییر کند.باید گفت اگرچه فرهنگ به تنهایی نمی‌تواند در اختلاف سطح طبقات تاثیرگذار باشد و نمی‌توان با قاطعیت گفت که افراد از فرهنگ‌های مختلف نمی‌توانند با هم ازدواج کنند، اما بی‌تردید تشابه فرهنگی می‌تواند نقش مهمی در موفقیت یک ازدواج داشته باشد..

به همین دلیل دختر و پسر باید تلاش کنند که خانواده‌هایشان از همه لحاظ بخصوص از لحاظ فرهنگی با هم سنخیت و تناسب داشته باشند، تا بهتر بتوانند یکدیگر را درک کنند.