امروزه مثل گذشته نیست که هر روز حداکثر سه یا چهار ویزیتور به فروشگاهی سر بزنند و سفارش بگیرند. افزایش تعداد تولیدکنندگان و شرکت های پخش، تعداد ویزیتورهایی که هر روز به یک فروشگاه مراجعه می کنند، شاید از 20 مورد هم عبور کند. طبیعی است که در چنین شرایطی رقابت شدیدی میان شرکت هایی که محصول مشابهی را تولید می کنند، به وجود می آید و هر شرکت می خواهد سهم بیشتری از شلف فروشگاه را مال خود کند. این رقابت فقط به مدیریت ارشد سازمان مربوط نمی شود بلکه ویزیتورها و سرپرستان فروش که مستقیما به بازار سروکار دارند، بیش از هرکس دیگری آن را لمس می کنند.
یکی از راه هایی که برای پیروزشدن در این رقابت توسط برخی از شرکت ها مورد استفاده قرار می گیرد، تخفیف دادن است. این تخفیف ممکن است شکل های مختلفی به خود بگیرد اما یکی از متداول ترین شکل های آن که امروزه زیاد به چشم می خورد، جایزه ی خرید است. جایزه ی خرید می تواند استراتژی موفقی باشد و فروش را بالا ببرد اما گاهی اوقات استفاده ی بی رویه از آن به ضرر شرکت و به هم خوردن نظم بازار منجر می شود.
بدون شک تخفیف دادن و جایزه ی خرید راه هایی خوبی برای بالابردن تعداد فاکتور هستند اما اگر به درستی مورد استفاده نشوند، ذهنیتی را برای مشتری به وجود می آورند که دیگر نمی توان آن را عوض کرد. وقتی مشتری برای خرید یک باکس 24تایی کنسرو، 12 عدد یعنی 50 درصد جایزه می گیرد، دیگر نمی توان در خریدهای بعدی او را مجاب کرد که برای یک باکس، 2 عدد جایزه بگیرد یا اصلا جایزه نگیرد. بنابراین تخفیف دادن اصول و قواعدی دارد که اگر این اصول رعایت شوند، آنگاه می توان از تخفیف به عنوان ابزاری تاثیرگذار استفاده کرد. برخی از این اصول عبارتند از:
باربری بارسلون اولین و معتبر ترین شرکت حمل و نقل و باربری در تهران با ارائه خدمات در کلیه مناطق تهران بزرگ
باربری بارسلون با چندین سال تجربه در زمینه حمل بار شهری و بین شهری آمداه خدمت رسانی به همشهریان عزیز تهرانی میباشد . جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفنهای اتوبار بارسلون تماس حاصل نمایید .
22149545 - 88563350 - 44849865
1- از تخفیف برای نشان دادن قدردانی خود استفاده کنید، نه برای نگه داشتن مشتری. اگر تقاضای کاهش قیمت توسط مشتری اعلام می شود، بدین معنی است که او برای کار شما اهمیت قائل نیست و تنها چیزی که برایش مهم است، این است که ارزان ترین شرکت را انتخاب کند. در چنین شرایطی، تخفیف دادن چاره ی کار نیست چون اگر روز بعد شرکت دیگری تخفیف بیشتری از تخفیف شما به مشتری بدهد، او به راحتی شما را کنار خواهدگذاشت. چنین مشتریانی دیر یا زود برای شما دردسرساز خواهندشد. هیچ وقت از تخفیف به عنوان ابزاری برای نگه داشتن مشتری استفاده نکنید. تخفیف روشی برای نشان دادن قدردانی شما نسبت به مشتری است. وقتی مشتری در طول چند سال کارکردن با شما همیشه خوش حساب بوده و ریال خوبی خرید کرده، لیاقت تخفیف را دارد.
2- در مورد قبلی عنوان کردیم که تخفیف دادن ابزاری برای قدردانی از مشتری است. همه ی مشتریان شایستگی قدردانی را ندارند پس تخفیف برای همه ی مشتریان نیست. حتی اگر شرکت شما برنامه ی تخفیفی برای تمام مشتریان دارد. لازم نیست شما به عنوان نیروی فروش، مشتری را از این مسئله آگاه کنید زیرا در این صورت برگشتن به قیمت های نرمال کار بسیار سختی خواهدشد و مشتری با آن کنار نخواهد آمد. وقتی شما به صورت کلی به تمام مشتریان تخفیف می دهید، آنها این گونه نتیجه گیری می کنند که شرکت شما می تواند همان کیفیت را با هزینه ی کمتر تولید کند. راضی کردن این مشتریان برای پرداختن قیمت کامل کار بسیار سختی خواهدبود.
برای جلوگیری از بروز چنین مشکلی، حتی الامکان از ارائه ی تخفیف های کلی به تمام مشتریان به ویژه مشتریان جدید خودداری کنید. برای اینکه تعیین کنید کدام مشتریان شایستگی گرفتن تخفیف را دارند، معیارهای زیر را مورد توجه قرار دهید:
3- تنها در صورتی تخفیف بدهید که از رسیدن به اهداف درآمدی تان مطمئن هستید. تخفیف دادن تکنیک مطمئنی نیست مگر اینکه به اندازه ی کافی مشتری وفادار داشته باشید تا رسیدن به اهداف تان کار سختی نباشد.
اگر راهی به جز تخفیف دادن باقی نمانده، از تخفیف های کوچک برای پروژه های بلندمدت استفاده کنید. می توانید برای همکاری های بعدی به مشتری «تخفیف قدردانی» بدهید مثلا اینکه اگر مشتری، مشتری جدیدی به شما معرفی کند، درصدی تخفیف یا جایزه خواهدگرفت.
تخفیف دادن اگر به شکل درست اجرا بشود، یکی از ابزارهای کارآمد فروشنده در جهت افزایش فروش خواهدبود. شناخت فروشنده از شرایط حاکم بر بازار، شرایط تک تک مشتریان، و وضعیت رقبا به او کمک خواهدکرد که بهترین تصمیم را در مورد تخفیف دادن یا ندادن بگیرد. بهتر است شرکت ها از تخفیف های افراطی که در مواقعی برای جبران کمبود نقدینگی خود استفاده می کنند، پرهیز کنند تا نظم بازار به هم نخورد چون دود این کار به چشم همه از جمله خود آنها خواهدرفت.
مدیرعامل بزرگترین کمپانی دنیا درباره نحوه تصمیمگیری و زمان مناسب برای پذیرش شکست نظرات خود را بیان کرده است. او میگوید: انتظار برای اتفاق آرا میتواند منجر به شکست شما شود.
کمپانی والمارت کارهای بزرگی انجام داده است؛ حدود دو میلیون نفر را در بیست و هفت کشور استخدام کرده است، 11453 فروشگاه دارد و حدودا مبلغ فروش 485 میلیارد دلار را در طول سال مالی اخیر وارد بازار کرده است. تنها در چند سال گذشته حدود 120 هزار مورد کالا در هر مرکز خرید برای فروش عرضه کرده است، اکنون در بنتونویل در آرکانزاز تک فروشی به سمت فروش اینترنتی میرود و زنجیره عرضه و تقاضا هنوز هم در حال گسترش است.
اداره بزرگترین کمپانی دنیا اکنون در دست مرد 48 سالهای به نام داگ مک میلن«Doug McMillon» است، جوانترین فردی که خرده فروشی جهانی را اداره کرده است، البته به استثنای بنیانگذار آن سام والتون. مک میلن تمام زندگی کاری خود را در کمپانی والمارت سپری کرده است و کار خود را، زمانی که هنوز دانشآموز بود، با تخلیه بار کامیون شروع کرد. او به سرعت به سوی مدیریت گام برداشت و پیش از آنکه در سال 2014 مدیرعامل شود، 5 سال در راهاندازی شرکتهای برون مرزی والمارت سپری کرده بود.
اداره کسبوکاری که کشورها و فرهنگهای زیادی را در بر میگیرد بهصورت غیرعادی پیچیده است. در اینجا به 6 درس در کسبوکار جهانی اشاره شده است؛ درسهایی که مک میلن در سخنرانی «نگاهی از بالا» در دانشکده تحصیلات تکمیلی کسب وکار مطرح کرده است.
والمارت در سال 1997 به آلمان نقل مکان کرد، اما نتوانست بیش از 2درصد از بازار فروش محصولات غذایی را به دست آورد. مک میلن میگوید هرگز تصور نمیکرده است فرهنگ تا این حد بر عملکرد شرکت تاثیرگذار باشد. او بر اهمیت فرهنگ تاکید میکند و البته خاطر نشان میکند که منظور از فرهنگ، رفتار افراد است. والمارت ابتدا دو کمپانی محلی خرید و آنها را گسترش داد اما به نصایح مدیران محلی توجهی نکرد.
گروه والمارت در نظر داشتهاند تا فرهنگ خود را به سرعت در این سازمان جا بیندازند و تکنولوژی و آنچه را مایه دلخوشی و موفقیت آنها بود به افراد سازمان جدید آموزش دهند و به آنها بگویند «بیایید با هم دست بهکار شویم»، همه چیز به یک باره. این تلاشها در سال 2006 یک شکست تلقی شد و والمارت شرکتهای آلمانیاش را تعطیل کرد.
قوانین دولتها نقش مهمی ایفا میکنند و گاه کاری نمیتوان کرد جز انتظار. از نظر مک میلن در مواجهه با قوانین سختگیرانه کشورها، بهترین کار انتظار کشیدن برای تغییر آنها است. برای مثال حضور والمارت در هند به 20 واحد فروشگاهی «بخر و ببر» محدود میشود؛ فروشگاههایی که اجناس خود را به کسبوکارهای کوچک عرضه میکنند زیرا فروشگاههای بزرگ متعلق به افراد خارجی نمیتوانند، مستقیما با مصرفکننده در ارتباط باشند.
درست است که والمارت تمایل به کسبوکارهای بسیار بزرگتر دارند اما اکنون تمام کاری که میتوانند انجام دهند توسعه واحدهای «بخر و ببر» و انتظار کشیدن برای تغییر قوانین است.
جهانی شدن، برندهایی مانند پمپرز و نستله را در همه جا معرفی کرده است اما از دیدگاه مک میلن سلیقهها هنوز محلی است. در نتیجه وجود گروههای خرید محلی یک الزام است. به گفته او ما در هر منطقه استعدادهای محلی را جذب کردهایم تا درباره چگونگی ورود به بازار، قیمتگذاری و آیتمهایی که باید همراه داشته باشیم، راهنمایمان باشند. خبرگی خود را به اعضای تیمهای محلی انتقال دهید.
از نظر او تطبیق پیدا کردن با یک فرهنگ خارجی به این معنا نیست که درسهایی را که در آمریکا آموختهاید، فراموش کنید. ما در مورد خردهفروشی مسائل زیادی آموختهایم، مواردی مربوط به تکنولوژی یا زنجیره عرضه یا مدل تجارت که به خودی خود نیاز است در طول زمان بهکار برده شوند؛ بنابراین آنچه برعهده ماست استخدامهای عالی برای راهاندازی بازارها است، سپس باید ابزارها و منابعی در اختیار آنها قرار دهیم تا در طول زمان به بیشتر از یک فرهنگ و یک الگوی تجارت رایج تبدیل شوند.
فروش انواع دستگاه های فلزیاب ، طلایاب و گنج یاب با ضمانتنامه معتبر و خدمات پس از فروش
شرکت فلزیاب دی اف آر ارائه دهنده برترین دستگاه های فلزیاب دنیا با پشتیبانی و خدمات پس از فروش و آموزش. جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفن های زیر تماس حاصل نمایید
02166272413 - 09196753001
مدیر نمیتواند همه جا حضور داشته باشد پس باید به تیمی قوی تکیه کند ولی در واقع هیچ جایگزینی برای درک واقعی کار وجود ندارد. به گفته مک میلن او 5 سال را در سفر گذراند و این سفرها را واقعا دوست داشت. والمارت قصد دارد حداقل دستمزد را برای کارگران آمریکایی تا ساعتی 10 دلار افزایش دهد.
مک میلن میگوید یک مدیر خوب احتمالا 80 درصد مشکل را میداند و شخص دیگری که در اتاق است احتمالا 20 درصد دیگر را میداند. پس در واقع شغل شما تنها گوش دادن نیست، نه تنها کمک به تبادل نظر در چیزی است که 80 درصد درباره آن میدانید بلکه گوش دادن بهمنظور دریافتن 20 درصد دیگر است. مدیران اجرایی رده بالا نیازمند جمعآوری شعور جمعی تیمشان هستند اما در انتظار اتفاق آرا ماندن، میتواند موجب شکست شما شود. به گفته مک میلن «چالش برای والمارت جذب افراد کم اما تاثیرگذار در کنار یکدیگر است تا بتوانند بهترین تصمیم را گرفته و آن را اجرایی کنند.»
تعریف هر فردی از زندگی متفاوت با سایر افراد است و این موضوع در مورد واژه موفقیت نیز صدق میکند.
موفقیت در زندگی از دیدگاه بسیاری از افراد میتواند در کسب ثروت ، جایگاه اجتماعی و شغلی، خانواده سالم ، سلامتی ، تحصیلات و ... خلاصه شود. اما براستی موفقیت در زندگی یعنی چه ؟
خیلی خودخواهنه است اگر بخواهیم فرمول و نسخه واحدی برای موفقیت معرفی کنیم و اگر بپذیریم که همه افراد در جامعه بشریت نسبت به یکدیگر دارای وظائف و حقوقی هستند باید گفت که تازمانی که یک فرد به اصطلاح ناموفق در بین ما هست هیچکس موفق نیست.
برنامهریزی برای زندگی شبیه تیراندازی است. باید مثل رابینهود خوب هدف بگیرید و با دقت و نیروی مناسب تیر را رها کنید. بیایید با کمک مهندس محمدرضا شعبانعلی، مدرس و نویسنده هدفهایی هوشمندانهتر انتخاب کنیم. این هدف حتما نباید خرید یک خانه جدید یا یک ماشین لوکس باشد. شاید هدف شما کاهش وزن یا داشتن یک زندگی شادتر است.
خیلی از هدفهای ما ممکن است از لیست سال های گذشته به امسال ورود پیدا کنند. پس قبل از اینکه سراغ هدفهای جدید برویم با هم مرور کنیم که چرا به برخی از هدفهای گذشته نرسیدیم. همیشه از برنامههای اولیه برای شروع سال جدید یادگیری زبان است. مثلا اگر با خودتان قرار گذاشتهاید که از امروز ۲۰ لغت جدید یاد بگیرید و نشده، خودتان را سرزنش نکنید! بپذیرید خیلی از مواقع نرسیدن به هدفها ناشی از تنبلی یا بیتعهدی ما نسبت به خودمان نیست بلکه از اول نوع انتخاب هدف اشتباه بوده. این هدفها گاهی مثل یک کابوس بد در گوشهای از ذهن میماند و اذیتتان میکند. همه برنامههایی که به آن نرسیدهاید را حذف نکنید و بپذیرید بخشی از هدفهای سال گذشته شما ناخواسته در جدول هدفهای امسال هم باقی میماند. مگر با ۲ استثنا:
یکی اینکه کلا سبک زندگی یا نگاهتان نسبت به گذشته تغییر کرده و از تاریخ مصرف بعضی هدفهایتان گذشته. مثلا زمانی صرفا دوست داشتید زبان فرانسه یاد بگیرید اما الان آنقدر اولویتهای مهم دیگری دارید که فرصتی برای یادگیری زبان جدید ندارید.
دوم اینکه هدفهای شما آموخته شده نباشد. یعنی چی؟ یعنی هدفهایی که برای فرد دیگری است و بهنظر میرسد هر آدم شیک و باکلاسی باید آن هدف را داشته باشد! مثلا ورزش خیلی هم خوب است، اگر خودتان دوست داشته باشید و نه اینکه چون از دوستی شنیدهاید هدف شما هم شده باشد.
ممکن است از لیست هدفهای پارسالتان سه تا چهار مورد به لیست امسال مهاجرت کنند. گاهی از همان ابتدا هدفهایی را انتخاب میکنیم که قابل نقض هستند و احتمال شکست در آنها وجود دارد. به محض اینکه برای اولینبار از هدفمان (حتی اگر کوچک هم باشد) عقب میمانیم مسیر را برای دور زدن هدف باز میکنیم! یعنی اگر قرار است شبی پنج لغت انگلیسی بخوانید و کاری پیش میآید به خودتان میگویید حالا امشب هم نشد نشد! حالا این بار به خودتان تعهد بدهید و بگوید که من هر هفته باید 35 لغت جدید یاد گرفته باشم.
اینجوری خیلی سختتر میتوانید هدف را نقض کنید. از اوایل هفته حواستان هست که باید 35 لغت بخوانید. به جای اینکه بگویید هر روز ۳۰ دقیقه پیادهروی میکنم، هفتگیاش کنید. گاهی تصمیم میگیرید امروز پنج لغت زبان بخوانید و دقیقا در همان لحظه کاری برای یکی از دوستانتان پیش میآید و نمیتوانید به برنامهتان برسید. به خاطر همین میگویم این برنامهریزیها را هفتگی در نظر بگیرید. هیچکسی نمیتواند برای یادگیری 35 لغت زبان در هفته بهانه بیاورد.
اگر در هدفنویسی جزئیات مینویسید حواستان باشد که شرایط را خطرناک نکنید! یعنی این جزئیاتنویسی کل ماجرا را خراب نکند، البته منکر نمیشوم که گاهی همین جزئیاتنویسی بسیار کمک میکند اما گاهی مبنایی میشود برای نابودی برنامهریزیهای بعدی برای رسیدن به هدفتان . مثلا در سال جدید با این هدف که تماشای فیلم به نگرش و فرهنگم کمک میکند، میخواهید فیلم ببینید.
بعد یکی از دوستانتان به شما میگوید ببین اگر فیلم میخواهی ببینی حرفهای ببین، اتفاقی که برای منِ محمدرضا شعبانعلی هم افتاد. دوستم گفت کارگردان به کارگردان فیلم ببین. همین جزئیات کارگردان به کارگردان برنامهام را به هم ریخت. اما مثلا اگر نوشته بودم در هفته یا در ماه پنج فیلم میبینم، رسیدن به آن قابل کنترلتر بود. به همین خاطر خیلی وقتها هدفگذاریهایمان براساس سبک زندگی نیست، بلکه بر اساس سطح زندگی است.
یکی از مدیران ثروتمند و موفق ایرانی حرف جالبی میزند: «آخر ثروتمند شدنت و ته لذتش این است که دوستانت را دور هم جمع کنی، یک فیلم بگیری، دور هم فیلم ببینید و پسته و کشمش بخورید!» پس همین حالا هم میتوانید از زندگی لذت ببرید و دوستانتان را دور هم جمع کنید. دید ما این است که باید یک هدف بزرگ مثل ثروتمند شدن داشته باشیم و به خودمان قول میدهیم که هر وقت پولدار شدم دوستانم را دور هم جمع میکنم، اما بیایید در سال جدید چند هدف سبکزندگی تعریف کنید، مثلا اینکه هر هفته یا هر دو هفته یک جلسه سه الی چهار ساعته بگذارید و یک فعالیت گروهی همراه با دوستانتان داشته باشید.
ممکن است سال اول فقط کتاب دور هم بخوانید و فیلم ببینید ولی ۱۰ سال بعد یک سینما اجاره کنید! اما اصل سبک زندگی همین است و درنهایت همین که سه،چهار ساعت در هفته را از الان که جوانتر هستید برای دوستانتان و تفریح دورهمی وقت میگذارید، نشان میدهد که بعدها هم که پولدار شدید این کار را خواهید کرد. یک هدف سبک زندگی دیگر اینکه: با وجودی که من یک ایرانیام اما چه خوب میشود اگر چند ساعت در هفته سبک نگاه جهانی داشته باشم، بنابراین باید گاهی سایتهای مهم و خبرگزاریهای خوب دنیا را رصد کنم درنتیجه باید کمی زبانم را بهتر کنم! میبینید که همه این هدفها زنجیروار به هم متصلاند. درستش هم همین است. تا کی میخواهید کنتور بیندازید که ۱۳۰۰ لغت حفظ شدهام، 1492تا شد؟! ولی با این هدفهای سبک زندگی رشد بیشتری هم خواهید داشت. نسبت به دوستانتان هم شادتر هستید و دیگر از هدفگذاریهای افراطی بینتیجه هم خبری نیست.
ریسک بالا در هدفگذاری این است که ناخواسته هدفمان به نوع عملکرد فرد دیگری مرتبط باشد، مثلا میخواهید درآمدتان در محل کار بالا برود و حقوق ۵۰۰ هزار تومانتان را به ۸۰۰ هزار برسانید. دو نکته اینجا وجود دارد: آیا کنترل این عدد در دست شماست؟ خب اگر نیست، نرسیدن به این برنامه حالتان را بد هم میکند. گاهی هم به این برنامه میرسید اما باز هم اصطلاحا دردی از شما را دوا نمیکند! حقوقتان شد۸۰۰ هزار تومان اما باز هم یک سری قسط و بدهی دارید.
بعد به این میرسید که مخارج من ۸۰۰ هزار نیست و ۸ میلیون است که آن هم در حال حاضر اصلا عملی نیست. اگر برای زندگی سازمانی هدفی میگذارید، حواستان باشد که حتما جنس آن هدفگذاری مهارتی باشد، مثلا یک مهارتهایی را یاد بگیرم که خودبهخود برایم تبعات رشد سازمانی هم به دنبال خواهد داشت، ولی اگر هم رشد سازمانی نداشتم (که همهاش هم دست من نیست) چیزی را نباخته باشم.
خیلی مواقع هدفهایی که رسیدن به آن وابسته به فرد دیگری است، اعتمادبهنفس را کم میکند. اینکه به آن هدف نرسید و بعد مدام خودتان را مقصر بدانید و سرزنش کنید اصلا خوب نیست. مثلا برای رسیدن به هدف یادگیری لغتهای زبان، درنهایت اگر نشود مقصر خود شما هستید اما خیلی از مواقع هدف افزایش حقوق هدفی است ذاتا در اختیار تصمیم دیگران.
یک سهمی از آن دست خودتان است اما بخشی هم بستگی به رئیستان دارد یا بستگی به رونق و رکود بازار دارد و. . . منظور من این نیست که از این دست هدفها نگذارید اما همیشه نقش دیگران را هم در نظر بگیرید تا بعد اذیت نشوید. برای این هدفها میتوان درصد گذاشت که چه میزانی از آن به تلاش شما بستگی دارد و چه میزان در گرو مساعدت دیگران است. همچنین اگر میخواهید فعالیت گروهی را در سازمانتان بیشتر کنید. این را نه بهعنوان هدف بلکه بهعنوان «خط مشی» در نظر بگیرید و برایش تلاش کنید.
تفاوت خطمشی و هدف: هدف یا تیک میخورد یا نه، اما خطمشی کمی نرمتر از هدف است. خطمشی این است که من سعی میکنم آدم خوشاخلاقتری باشم و برای آن تلاش میکنم. اما اگر خوشاخلاقی هدفتان بشود ممکن است این اتفاق بیفتد: در خیابان یا محل کار کسی شما را ناراحت میکند، بعد مدام یک چیزی در ذهن شما آلارم میدهد که دیدی نشد؟! بعد هم که هدف تیک نمیخورد مدام میگویید دیدی بهش نرسیدم؟!
متاسفانه بعد از رسیدن به هدف هم جایزهای برای لذت بردن به خودمان نمیدهیم. اصلا باید در کنار لیست هدف، یک لیست پاداش هم داشته باشید. معمولا هم گفته میشود حداقل ۵۰ مورد را باید در این لیست بنویسید. این ۵۰ مورد جایزههایی است که شما را خوشحال میکند. از یک مرخصی گرفتن ساده از محل کار و مسافرتی کوتاه در حومه شهر گرفته تا ۱۰۰هزار تومان هزینه برای خریدی که اصلا لازمش ندارید اما حالتان را خوب میکند.
همیشه فکر میکردیم همین که به دانشگاه برویم یک آدم متفاوت میشویم اما یادمان رفته بود همانهایی که یک سالی بود که در آن دانشگاه تحصیل میکردند قبلا دبیرستانی بودند! کمی هنر لذت بردنتان را بالا ببرید. گاهی لیستهای هدفگذاری بلند و بالایی داریم ولی از آن طرف لیستی نداریم که بعد از تیک خوردن هدف، حالمان را خوب کند، بنابراین فقط دنبال تیک زدن هدفها نباشید. از رسیدن به هدف لذت ببرید وگرنه انگیزهای برای رسیدن به هدفهای بعدی نخواهید داشت.
فروش انواع دوربین های فیلمبرداری حرفه ای
فروشگاه میلاد : فروش دوربین های فیلمبرداری حرفه ای و لوازم جانبی دوربین + دوربین فیلمبرداری کارکرده و دست دوم با ضمانتنامه معتبر و خدمات پس از فروش
خیابان جمهوری ، زیر پل حافظ ، پاساژ حافظ ، شماره ??
???????? - ????????
سبک هر کسی برای انتخاب هدف متفاوت است، اما بعد از سالها مطالعه زندگی آدمهای موفق به این نتیجه رسیدهام که همه آنها یک هدف بزرگ دارند و هدفهای کوچک آنها بخشی از همان هدف بزرگ است. مثلا آدمهای بسیار موفق با خودشان میگویند اگر میخواهم سال ۹۴ به سفر بروم همین مسافرت هم بخش کوچکی از هدف بزرگ سال 94 من است. هدفهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت مثل یک آبشاری است که از بالا به پایین میریزد و پلهپله پایین میآید.
چهار هدف کوچکتر فصلی هم داریم، اما ذاتش همان هدف یک ساله است. بهتر است که از آن هدف بزرگ شروع کنیم. مثلا اینکه در پایان سال ۹۴ حالم بهتر باشد و شادتر از سال ۹۳ زندگی کنم. کسی نمیتواند بگوید این هدف غلط است یا اینکه چرا شاخص اندازهگیری خوشحالی نداری! خب در مرحله بعد، هدف را تقسیم کنید بر اینکه چه چیزهایی باعث خوشحالی شما میشود. رسیدن به هدفهای کاری، افزایش یادگیری، ارتقا مهارتها و. . . همه این هدفهای کوچک درنهایت منجر به خوشحالی شما در پایان سال ۹۴ میشود. بعد هم برنامهریزیهای فصلی، ماهیانه و بعد هم هفتگی.
باربری بارسلون اولین و معتبر ترین شرکت حمل و نقل و باربری در تهران با ارائه خدمات در کلیه مناطق تهران بزرگ
باربری بارسلون با چندین سال تجربه در زمینه حمل بار شهری و بین شهری آمداه خدمت رسانی به همشهریان عزیز تهرانی میباشد . جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفنهای اتوبار بارسلون تماس حاصل نمایید .
22149545 - 88563350 - 44849865
باربری بارسلون اولین و معتبر ترین شرکت حمل و نقل و باربری در تهران با ارائه خدمات در کلیه مناطق تهران بزرگ
باربری بارسلون با چندین سال تجربه در زمینه حمل بار شهری و بین شهری آمداه خدمت رسانی به همشهریان عزیز تهرانی میباشد . جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفنهای اتوبار بارسلون تماس حاصل نمایید .
22149545 - 88563350 - 44849865